قلعه تاناتوس |
Monday, October 29, 2007
● و ما تَدری نفسٌ ماذا تَکسِبُ غداً و ما تَدری نفسٌ بِایِّ ارضٍ تَموت...
........................................................................................کسی نمی داند که فردا چه به دست خواهد آورد، و کسی نمی داند که در کدام سرزمین خواهد مرد... احمدعلی ساعت 5:57 AM نوشت 2 حرف Sunday, October 28, 2007
● حماقت آدم حد و حساب نداره. هر چقدر که فکر کنی میتونه جلو بره.
........................................................................................زورش رو هم نباید دست کم گرفت. عذاب فکر و خیال بعدش رو هم. پشیمونیش رو هم. مرگ رو هم. احمدعلی ساعت 11:03 AM نوشت 1 حرف Thursday, October 25, 2007
● سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید
........................................................................................تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست ... احمدعلی ساعت 2:11 AM نوشت 2 حرف Wednesday, October 24, 2007
● ما وحشی هستیم. خشنیم، از نظر فکری. من، دوستک، امین و چند نفر دیگه.
........................................................................................دوست دارم. احمدعلی ساعت 9:14 PM نوشت 2 حرف Sunday, October 21, 2007
● وقتی محسن نامجو میخواند «حالا ببینا! نمیذارن مثّ سگ کنار تو زندگی کنم» عدهای میپرسند «یعنی چی؟ این چه وضعی است؟ مثلا به این میگویند هنر؟ چرا مثل سگ؟ کرامت انسانی چه میشود؟» و عدهای دیگر میپرسند «کی نمیذاره؟» در پاسخ به این گروه دوم، گروه اول را نشان بده.
........................................................................................از وبلاگ کوروش علیانی احمدعلی ساعت 12:38 PM نوشت 2 حرف Saturday, October 20, 2007
● حامد قدوسی یه پست نوشته در مورد مهارت های کاری. چیزی که من بهش میگم "مهارت کار جمع کنی" و مـتأسفانه خیلی کمیابه. تو آدمایی که من میشناسم از برقی ها که اصلاً همچین انتظاری ندارم، ولی MBA ای ها هم توش خوب نیستن (این جمله implicitly میگه که من خیلی این کاره ام!)
........................................................................................توصیه می کنم. احمدعلی ساعت 2:35 AM نوشت 1 حرف Friday, October 19, 2007
● ...
........................................................................................روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه معراج شقایق رفتند پشت هیچستان، چتر خواهش باز است تا نسیم عطشی در بن برگی بدود ... احمدعلی ساعت 2:23 AM نوشت 1 حرف Wednesday, October 17, 2007
● خِرد، wisdom، مهمه.
حالیته؟ مفت دست کسی نمیدنش. باید پوست کرگدن داشته باشی. حالیته؟ احمدعلی ساعت 7:06 AM نوشت 4 حرف
● خوب بله...تو ایران زبانمون خوب بود و خدایی می کردیم... ولی کسی بهمون یاد نداده بود که زبون این جوجه های undergrad آمریکایی چه جوریه که! چند بار جلو این دخترای فسقلی ضایع شده باشم خوبه؟ (این شهر آسانسور هم نداره علی جان!)
........................................................................................تازه کسی هم بهمون یاد نداده بود زبون حقوق دان هاشون چطوریه. دیروز سر کلاس Corporate Governance (که هنوز هم نفهمیدم دقیقاً یعنی چی!)، یه وکیل خیلی خفن به عنوان مهمان اومده بود و حرف می زد، جاتون خالی... همش داشتم به نرخ نایکوئیست نمونه برداری از کلمات طرف فکر می کردم! احمدعلی ساعت 12:57 AM نوشت 0 حرف Tuesday, October 16, 2007
● دیدار مقام معظم با پوتین (اینجا):
........................................................................................ايشان با اشاره به ميهمان نوازي ملت ايران افزودند: تصوير ملت روسيه در ذهن ملت ايران تصوير روشن و خوبي است. فقط خواستم بگم که من کاملاً تأیید می کنم، تصویر ملت روسیه در ذهن من تصویر کاملاً روشن و خوبیست! احمدعلی ساعت 11:35 PM نوشت 0 حرف Sunday, October 14, 2007
● ری را
........................................................................................گفتگوی میان راه بهتر از تماشای باران است ری را باد بوی نام های کسان من می دهد یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟ احمدعلی ساعت 6:43 AM نوشت 0 حرف Saturday, October 13, 2007
● این دانشکده یه بخش Career Services داره که کارش اینه که برای دانشجوهاش کار درست و حسابی پیدا کنه.
........................................................................................منم از بین اون همه شرکت، تا حالا فقط رزومه ام رو به IBM و Intel و Amazon.com دادم! امروز چند ساعتی تو یه مجموعه Intel بودم. دنیایی بود. دیروز هم یه جایی از نیروی دریایی ارتش اومده بودن که نیرو بگیرن، می خواستم برم برای بخش انرژی هسته ای تقاضای کار بدم! احمدعلی ساعت 5:28 AM نوشت 1 حرف Thursday, October 11, 2007
● حیف، که با نامردی مسؤولیت مردن رو انداختم گردن یه دوست عزیز... و گرنه الان می چسبید.
حسش دیگه نیست ولی. عوضش اون دوست عزیز داره له میشه. دفعه قبلش هم که انداخته بودمش گردن دوستک و دهنش صاف شد. خود شیفتگی رو می بینی؟ احمدعلی ساعت 11:29 AM نوشت 2 حرف
● یه درسی داریم، به اسم Power and Influence in Management.موضوعش شناخت سازمان ها از نظر ساختار قدرت و ساختار سیاسیشونه.
........................................................................................دیروز موضوع بحث این بود که کی طرف های مختلف قدرت توی سازمان درگیر رفتار سیاسی میشن. استاد داشت یه مدل علت و معلولی جالب رو برای افزایش رفتار سیاسی توضیح می داد، مثل کمبود منابع ، تناقض اهداف و این چیزا...ولی یه گوشه کوچیکش یه کلمه خیلی مهم و اساسی نوشته بود. شاید یه جور توصیه. Lack of common enemy. آشنا نیست؟ احمدعلی ساعت 2:59 AM نوشت 0 حرف Tuesday, October 09, 2007
● یه وقتایی تو زندگیم یه کارایی کردم که همه قبلش و بعدش بهم می گفتن اشتباهه. خیلیا شدیداً سرزنشم کردن(منظورم خیس کردن شلوارم نیس!).
........................................................................................ولی پشیمون نیستم. اقتضای زمان رو نباید فراموش کرد. البته یه کارایی هم کرده ام که خیلی به خاطرشون پشیمونم، بعضاً هزار سال پیش. احمدعلی ساعت 11:58 PM نوشت 1 حرف Sunday, October 07, 2007
● باور بکنی یا نکنی، الان وقتی شبا خواب می بینم، توی خواب شروع می کنم به تحلیلش. یعنی خودمو میذارم جای یه ناظر خارجی که تازه تفسیر رؤیای فروید رو خونده و شروع می کنم به تداعی آزاد (تو خواب) و ...
ملغمه ای شده ذهنم. هنوز هم کلی دنبای ناشناخته داره برام که وقتایی که حسّش هست غرق میشم توش و حال و حول. احمدعلی ساعت 1:56 PM نوشت 0 حرف
● احمدينژاد با بيان اينكه دموكراسي ليبرال و انديشهي ليبرال به پايان خود رسيده و ديگر زايندگي ندارد، گفت: اين نظام براي بشر حرف جديدي ندارد.
........................................................................................خودتون بخونید و استفاده کنید. به کسی که فکر می کنه از نظام اندیشه اسلامی میشه برنامه برای هدایت جهان استخراج کرد چی میگن؟ احمدعلی ساعت 1:41 PM نوشت 0 حرف Thursday, October 04, 2007
● رفته بودم سر یه کلاس بچه کوچولوهای سال اول دوم لیسانس. اسم کلاس هست Science vs Faith. یه استادی دارن که شیمی دانه و معتقده که علم و ایمان در راستای همن (حالا نمی دونم کدوم یکی در راستای اون یکیه). جلسه اول بود، منم که این جا کاملاً بچه پررو ام، کلی سر کلاس کل کل کردم با استاد گرامی. خوش گذشت. آدم حسابی بود.
........................................................................................ولی کاملاً حس می کردم که وصله ناجورم تو سیستم.مثلاً استاده پرسید به نظر شما ایمان کلاً بر چه مبنایی شکل گرفته؟ بچه هام شروع کردن از تجربیات معنوی شخصی حرف زدن و اینا... منم آخرش نه گذاشتم نه برداشتم گفتم همش بر اساس آرزوهای آدمه، بعدم شروع کردم قصه گفتن در مورد روانکاوی... دیگه نمیرم. گروه خونیمون فرق می کنه. احمدعلی ساعت 5:14 AM نوشت 2 حرف Wednesday, October 03, 2007
● دوستان گویند سعدی دل چرا داری به عشق؟
........................................................................................تا میان خلق کم کردی وقار خویش را ما صلاح خویشتن در بی نوایی دیده ایم هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را ... احمدعلی ساعت 2:11 AM نوشت 1 حرف Monday, October 01, 2007
●
God's your prankster, my boy. Think of it. He gives man instincts. He gives you this extraordinary gift and then, I swear to you -- for his own amusement -- his own private, cosmic gag reel -- he sets the rules in opposition. It's the goof of all time. Look but don't touch. Touch but don't taste. Taste but don't swallow. And while you're jumping from one foot to the other he's laughing his sick fucking ass off! He's a tight-ass. He's a sadist. He's an absentee landlord! (incredulous) Worship that? Never! Devil's Advocate - Final Monologue by Al Pacino احمدعلی ساعت 8:45 AM نوشت 0 حرف
● همیشه گفتم، خیلی فرق هست بین آدمی که درس روش تحقیق نگذرونده، و همون آدم وقتی یه درس خوب و حرفه ای روش تحقیق گذرونده.
........................................................................................استیل حرف زدن آدم هم عوض میشه حتی، شدیداً. توصیه می کنم. احمدعلی ساعت 8:30 AM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
Archives |